از شهید مصطفی چمران، می توان به عنوان یکی از موفقترین افراد تاریخ ایران یاد کرد. کسی که رتبه 15 کنکور سراسری را آورد، از بهترین دانشگاههای کالیفرنیا و تگزاس دعوت نامه گرفت و حتی سازمان ناسا هم آرزوی داشتن او را داشت. دکتر چمران کاندیدای جایزه نوبل شده بود، اما چون در راه اسلام نبود، این جایزه به او داده نشد و او هم به خدمت در راه اسلام پرداخت. زندگی نامه شهید چمران مملوء از پستی بلندیهایی است که هر یک از آنها درسی است و اگر آنها را یاد بگیریم، می توانیم به موفقیت های بسیار مهم و بزرگی مثل خود او برسیم. در ادامه درباره این موفقیت ها بیشتر به شما خواهم گفت.
کودکی شهید چمران
آقا سید مصطفی چمران ساوهای، متولد دهم مهر ماه سال 1311 از بچههای محله 15 خرداد بود. حاج حسن چمران، پدر بزرگوار شهید چمران در روستایی نزدیک ساوه زندگی میکرد و وقتی که دید در آنجا نمیتواند درآمد خوبی داشته باشد به تهران آمد تا زندگی بهتری را برای فرزندانش بسازد.
مصطفی چمران دوران ابتدایی و کودکی خودش را در مدرسه انتصاریه گذراند. شاید فکر کنید با آوازهای که از چمران شنیدهاید، او از همان اول همه نمراتش 20 بوده است، اما اصلاً اینطور نیست! او زیاد مدرسه را جدی نمیگرفت و برایش مهم نبود که چه نمرهای میگیرد. اما بعد از مدتی، او در یکی از جلسات قرآن فهمید که گرفتن نمره خوب، خودش یک جلوه زیبا و قشنگ برای اسلام است.
کلاسهایی که شهید مصطفی چمران در آنها شرکت میکرد به او یاد داده بود که مسلمانان در همه جنبهها باید بدرخشند؛ چه علمی و چه معنوی. مسلمانان اگر در علم این دنیا ندرخشند، غیر ممکن است که دیگران چهره واقعی دین اسلام را ببینند.
او نهایتاً آنقد تلاش کرد تا توانست به مدارس مدارج بالایی مثل دبیرستان البرز راه پیدا کند و با درس خواندن خود بتواند برای اسلام موفقیت آفرین باشد.
با ورود شهید مصطفی چمران به آن مدرسه، او توانست پایه ریاضیات خود را خیلی قوی کند. در طی همان دوره دبیرستان تصمیم گرفت که وارد یکی از شاخههای رشته ریاضی شود. تلاشهای شبانه روزی و پشتکار زیاد، باعث شد که او کنکور خودش را به بهترین نحوه بدهد و بتواند رتبه 15 کنکور سراسری را به دست آورد و در رشته مهندسی الکترومانیک در دانشکده فنی تهران شروع به تحصیل کند.
دانشگاه شهید چمران
همان طور که گفتیم، دکتر چمران در رشته مهندسی الکترومانیک تحصیل میکرد؛ رشتهای که کمتر کسی قادر به فهمیدن مطالب آن بود. اما کار چمران آنقدر خوب بود که مورد توجه غربیها قرار گرفت و از طرف دانشگاه تگزاس ای اند ام به او نامهای فرستاده شد که در آن دانشگاه قبول شده و دولت او را بورسیه میکند. شهید مصطفی چمران اصلاً دوست نداشت که به آمریکا برود، زیرا آنجا با روحیات او سازگار نبود و علاقهای هم به رفتن نداشت.
اما از طرفی دیگر میخواست به هدف اصلی خودش برسد، هدفی که سالیان سال برای آن تلاش کرده بود. حالا فرصتی پیش آمده بود که آن را جهانی کند. درنهایت آقا مصطفی دانشگاه رفتن را انتخاب کرد، چرا که با هدف او مرتبط بود.
شهید مصطفی چمران بعد از این که تحصیلات خود در دانشگاه ای اند ام تگزاس به پایان رساند، برای گرفتن مدرک دکترا به دانشگاه برکلی کالیفرنیا رفت و در رشته فیزیک پلاسما مشغول به درس خواندن شد. آقا مصطفی در آنجا هم گرد و خاک به پا کرد و ایدههای شگفت انگیزی را به اساتید دانشگاه ارائه داد. به طوری که پایان نامه او، مرجع دو مقاله علمی در همان رشته شد. همین کارنامه درخشان او باعث شد که آزمایشگاههایی مثل جت ناسا و آزمایشگاه بل او را به استخدام خود در بیاورند، آزمایشگاههایی که هر یک از آنها در زمینه تکنولوژی و فناوری بسیار پیشرفته هستند.
پایان نامه دکتر چمران
در این قسمت از بیوگرافی شهید چمران میخواهم به داستانی اشاره کنم که کمتر کسی آن را شنیده است؛ داستانی که در رابطه پایان نامه فوق العاده او در رشته برق است و زبانزد اساتید دانشگاه شد. بهتر است که پر حرفی نکنم و داستان را برای شما بگویم.
لحظه ارائه او فرا رسیده بود، مثل همیشه با لباسهای غیر رسمی و گشاد به صحنه آمد. زمانی که ارائه خودش را به پایان رساند، همه اساتید و حضار به افتخار او بلند شدند و دست زدند. بعد از این که نشستند، نوبت بخش نمرات شد. اساتید مانده بودند که واقعاً چه نمره ای به او بدهند که حقش باشد. همه در حال فکر کردن بودند که ناگهان یک از اساتید گفت: تو آنقدر خوب بودی که واقعاً حیف است به 20 شوی، پس من نمره 22 را به شما میدهم!
سفرهای شهید چمران
دکتر چمران علاوه بر آمریکا، بنا به برخی دلایل به کشورهایی نظیر مصر و لبنان هم سفر کرد که در ادامه می خواهیم به ماجرای این سفرها بپردازیم.
شهید چمران در آمریکا
مصطفی چمران به خاطر تحصیل و بورسیه شدن به آمریکا آمد و در آنجا مشغول به کار شد، البته او در آمریکا هم دست از سیاست برنداشته بود و مدام اخبار سیاسی ایران را دنبال میکرد. روحیه سیاسی و انتقلابی او باعث شده بود که جنبشهایی در آمریکا انجام دهد که از مهم ترین آنها میتوان به داستان تجمع سامان ملل اشاره کرد.
داستان از این قرار بود که ایرانیان تصمیم گرفته بودند بروند و در عبادتگاه سازمان ملل بست بشینند. این عبادتگاه ترکیبی از مسجد و کلیسا بود و برخی از رهگذران در آنجا برای چند لحظهای میایستادند و با خدای خود راز و نیاز میکردند. دوازده ایرانی تصمیم گرفتند تا در آنجا به نشانه اعتراض بنشینند. پس از مدتی توجه مأموران امنیتی سازمان به ایرانیان جلب شد.
چرا که آنها بیشتر از حد معمول در آن عبادتگاه نشسته بودند. وقتی که مأموران به داخل عبادتگاه آمدند، به ایرانیان دستور دادند که از آنجا خارج شوند و محل را فوراً ترک کنند. اما همانطور که آنها با هم توافق کرده بودند به حرفها توجه نکردند و گفتند: ما تا وقتی که دبیر کل سازمان ملل را نبینیم از جای خودمان تکان نمیخوریم!
از طرف دیگر، عدهای از دانشجویان نیز رو به روی سازمان ملل به اعتراض از رژیم شاهنشاهی ایران تجمع کرده بودند. این تجمع دانشجویان نظر بسیاری از خبرنگاران را جلب کرد و آنها را به آن جا کشاند. در همین حال، مأموران سازمان ملل با ایرانیانی که در عبادتگاه نشسته بودند، به طرز خیلی بدی رفتار کردند و آنها را کشان کشان به بیرون محوطه سازمان ملل راندند. همه این اتفاقاتی که افتاد، توسط خبرنگاران در سراسر آمریکا بخش شد و به مردم نشان داد که پشت پرده سازمان ملل چه چهرههای پلیدی خوابیده است.
شهید چمران در مصر
پس از مدتی کار در آمریکا و اتفاق افتادن قیام پانزده خرداد در تهران، مصطفی به همراه خسرو قشقایی به مصر رفت و در آنجا مشغول به آموزش در دورههای چریکی شد؛ دورههایی طاقت فرسا که عرق افرادش را در میآورد و آنها را به شدت خسته میکرد. به طور کلی کمتر کسی میتوانست در آن جا طاقت بیاورد و نتیجه خوبی به دست آورد. اما مصطفی مرد روزهای سخت بود و مثل دوران دانشگاهش، در آنجا هم درخشید.
ابو یاسر، یکی از دوستان معروف مصطفی چمران از او پرسید: چرا به مصر سفر کردهای، تو که در آمریکا همه چیز داشتی و میتوانستی زندگی خیلی خوبی برای خودت بسازی. واقعاً دلیل آمدنت چیست؟
در جواب این سؤال شهید چمران گفت: من به مصر آمدم که در پیشرفت صنایع آمریکا سهیم نباشم، به مصر آمدم تا به برادران مسلمان خودم کمک کنم و باعث پیشرفت آنها شوم.
شهید چمران در لبنان
در سال 1350 دکتر چمران، آموزش جنگ های نامنظم یا به اصطلاح چیریکی را به صورت کامل دیده بود و میتوانست به عنوان یکی از فرماندهان جنگی فعالیت کند. در همان سال عازم لبنان شد تا در کنار برادران مسلمانش بجنگد. در آن دوران چمران در کنار موسی صدر (رهبر شیعیان در لبنان) به جنگ با متجاوزان پرداخت. جنگ تأثیرات زیادی را بر روی زندگی چمران داشت. او به خاطر ایستادگی و کمک به برادران مسلمان خودش مجبور شد که خانواده خودش را ترک کند و در کنار خانواده فقرا بایستد.
چمران در لبنان فرمانده مدرسه صنعتی جبل و العمل بود و دانشجویان زیادی را تربیت کرد. به طوری که درد و رنجهای زیادی در مقابله با اسرائیل کشید، درد و رنجهایی که پایان آن به بیرون راندن اسرائیل ختم شد.
ازدواج شهید چمران
شهید مصطفی چمران، دو بار ازدواج کرد. اولین بار با یک زن آمریکایی مسلمان به نام تامسن هیمن در سال 1340 ازدواج کرد. همسر شهید، بعد از این که با ایشان ازدواج کرد تصمیم گرفت که نام خودش را به پروانه تغییر بدهد. آنها یک دختر به نام روشن و سه پسر به نامهای رحیم، علی و جمال داشتند که متأسفانه جمال در همان سالهای کودکی در استخر خانه پدر همسر او غرق شد. سه فرزند دیگری که برای آنها مانده بودند همگی در شهری در کناره آمریکای غربی زندگی میکنند و اوضاع خوبی دارند.
همانطور که گفتیم، وقتی حاج مصطفی چمران دید که اوضاع لبنان خراب است با همسرش به آنجا مهاجرت کرد تا در آنجا زندگی کنند و به مسلمانان لبنان کمک کنند. اوایل زندگی در لبنان خوب بود، اما وقتی که شرایط سخت شد، همسر او نتوانست با فقر و محرومیت آنجا زندگی کند و تصمیم گرفت به آمریکا برگردد. خلاصه آنها در سال 2009 از یکدیگر جدا شدند و شهید چمران در لبنان ماند.
بعد از آن ماجرا، چمران با خانمی به نام غاده جابر آشنا شد و با او ازدواج گرد. عامل آشنایی این دو نفر امام موسی صدر و یک روحانی به نام سید غروی بود.
خصوصیات اخلاقی شهید چمران
از مهمترین خصوصیاتی که شهید چمران در زندگی خود داشت میتوان به تواضع، مهارت تصمیم گیری مناسب، فروتنی و آزاده خواهی اشاره کرد.
چمران آزاده خواه بود و نگذاشت کسی به او زور بگوید، درست مثل زمان دانشگاه. وقتی که در دانشگاه تگزاس درس میخواند یکی از اساتید گفته بود هر کسی که کروات بزند 2 نمره میگیرد. یعنی امتحان را از 18 حساب میکرد و 2 نمره برای ظاهر در نظر گرفته بود. همه میدانستند که منظور استاد با چمران بود. اما در روز ارائه چمران مثل همیشه با لباسهای گشاد و بدون کروات بر سر صحنه حاضر شد. خیلی خوب مطالب خود را ارئه کرد و درنهایت نمره 18 کامل را گرفت. نمرهای که بالاترین نمره کلاس شد. چمران مثل همیشه نگذاشت که کسی به او زور بگوید و او را از مسیرش منحرف کند.
شهید مصطفی چمران متواضع بود؛ چون برای این که بتواند به مسلمانان جهان کمک کند، تمام پلهای پشت سرش در دنیای علم و تکنولوژی را خراب کرد و به جنگ با ظالمان دنیا پرداخت.
برای این که بهتر بتوانید چیزهایی را که میگویم درک کنید، به جنبشهایی که در کشورهای مختلف به راه انداخته است نگاه کنید. جنبشهایی که تنها رهبرانی مثل گاندی، موسی صدر و نلسون ماندلا با آن همه تجربه بعد از سالها توانستند به راه بیندازند.
ترور شهید چمران
وقتی که کشور ما درگیر جنگ با عراق بود، منطقه دهلاویه در نزدیکی سوسنگرد یکی از بهترین فرماندهان خود را از دست داده بود. سردار رستمی یکی از دوستان خوب شهید چمران بود که شربت شهادت را نوشیده بود و وداع خودش را با این دنیا گفته بود. تمام افراد گردان از این حادثه ناراحت بودند. چمران وقتی که دید اوضاع بچههای دهلاویه خراب است، سریعاً دست به کار شد و یکی از بهترین فرماندههایش را به آنجا فرستاد. اما با آن حال میخواست دوباره خودش در جبهه حاضر شود و ببیند که اوضاع از چه قرار است. روز عملیات رسیده بود و شهید چمران هم در آن حضور داشت.
آنها تا جایی از مرز پیش رفته بودند که به راحتی میشد عراقیها را دید. همگی آماده حمله شده بودند که ناگهان نیروهای عراقی بمب باران کردند، شهید چمران سریعاً بچهها را متفرق کرد و خودش به همراه دو نفر از دوستانش در یک سنگر پناه گرفتند. بمباران آرام شد بود که ناگهان خمپاره ای پشت سر سنگر شهید چمران و دوستانش برخورد کرد و باعث شد که سر دکتر چمران ترکش بخورد. آن دو دوستی هم که در کنار دکتر بودند از ناحیه سر و سینه مورد اصابت شدید قرار گرفته بودند.
همه چیز به هم ریخته بود. همه دست پاهایشان را گم کرده بودند. وقتی که چمران را بر روی زمین دیدند سریعاً او را سوار آمبولانس کردند و به سمت بیمارستان سوسنگرد بردند. در آنجا آنقدر مجروح آورده بودند که بیمارستان هیچ چیزی برای مداوا نداشت. چمران را راهی اهواز کردند، اما فقط بدن خونین شهید به بیمارستان رسید.
بخشی از وصیت نامه شهید چمران
اي حيات با تو وداع می کنم؛ با همه زيبايی هايت، با همه مظاهر جلال و جبروتت، با همه کوه ها وآسمان ها ودرياها وصحراها، با همه وجود وداع می کنم.
با قلبی سوزان وغم آلود به سوي خدای خود می روم و از همه چيز چشم میپوشم. اي پاهاي من، ميدانم شما چابکيد، ميدانم که در همه مسابقه ها گوي سبقت از رقيبان ربوده ايد ، مي دانم فداکاريد، مي دانم که به فرمان من، به سوي شهادت صاعقه وار به حرکت درميآييد، اما من آرزويي بزرگ تر دارم، من ميخواهم که شما به بلندي طبع بلندم، به حرکت درآييد، به قدرت اراده آهنينم محکم باشيد، به سرعت تصميمات وطرح هايم سريع باشيد. اين پيکر کوچک ولي سنگين آرزوها ونقشه ها واميدها ومسئوليت ها را، به سرعت، به هر نقطه دلخواه برسانيد. در اين لحظات آخر عمر، آبروي مرا حفظ کنيد.
شما سال هاي دراز به من خدمت کرده ايد، از شما ميخواهم که اين آخرين لحظه را به بهترين وجه ادا کنيد. اي پاهاي من، سريع وتوانا باشيد، اي دست هاي من قوي ودقيق باشيد، اي چشمان من تيزبين وهوشيار باشيد، اي قلب من، اين لحظات آخرين را تحمل کن، اي نفس، مرا ضعيف وذليل مگذار، تا چند لحظه بيشتر با قدرت واراده، صبور وتوانا باش. به شما قول ميدهم که پس از چند لحظه همه شما در استراحتي عميق وابدي، آرامش خود را براي هميشه بيابيد وتلافي اين عمر خسته کننده و اين لحظات سنگين وسخت را دريافت کنيد. من، چند لحظه بعد به شما آرامش مي دهم.